About this episode
غزل نمرهی ۰۴۴ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان کنون که بر کفِ گل جامِ بادهی صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفترِ اشعار و راه صحرا گير چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشاف است فقيه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است به درد و صاف تو را حکم نيست، خوش (دم) درکش که هر چه ساقیِ ما کرد (داد) عين الطاف است ببُر ز خلق و ز عنقا قياس کار بگير که صيت گوشهنشينان ز قاف تا قاف است حديث مدعيان و خيال همکاران همان حکايت زردوز و بورياباف است خموش حافظ و اين نکتههای چون زر سرخ نگاه دار که قلابِ شهر صَراف است Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations