About this episode
«««««🍷میبهـا»»»»» غزل نمره ۲۲۷ فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن گر چه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حيوانی که ننوشد می و انسان نشود گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض ور نه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبيس و حيل ديو (سلیمان) مسلمان نشود عشق میورزم و اميد که اين فن شريف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت سببی ساز خدايا که پشيمان نشود حسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تو را تا دگر خاطر ما از تو پريشان نشود ذره را تا نبود همت عالی حافظ طالب چشمهی خورشيد درخشان نشود Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations