About this episode
«««««🍷میبهـا»»»»» غزل نمره ۲۱۵ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن به کوی ميکده يا رب سحر چه مشغله بود؟ که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود حديث عشق که از حرف و صوت مستغنیست به نالهی دف و نی در خروش و (غلغله) ولوله بود مباحثی که در آن (حلقه) مجلس جنون میرفت ورای مدرسه و قال و قيل مساله بود دل از کرشمهی ساقی به شکر بود ولی ز نامساعدی بختش اندکی گله بود قياس کردم و آن چشم جادوانهی مست هزار ساحر چون سامريش در گله بود بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن به خنده گفت کیات با من اين معامله بود ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش ميان ماه و رخ يار من مقابله بود دهان يار که درمان درد حافظ داشت فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations